توضیحات
صد سال تنهایی – گابریل گارسیا مارکز- کاوه میرعباسی – کتاب سرای نیک
«خیلی سال بعد، جلوی جوخ آتش، سرهنگ آئورلیانو بوئدیا بیاختیار بعدازظهر دوری را به یاد آورد که پدرش او را برد تا یخ را بشناسد.» رمان «صدسال تنهایی» بیتردید یکی از شاهکارهای جاویدان ادبیات آمریکای لاتین است که در روستای خیالی «ماکوندو» میگذرد.
به گفته ماریو بارگاس یوسا: «ظهور ماکوندو، آفریده تخیل بارور گابریل گارسیا مارکز، موجب «زمین لرزهای ادبی» در آمریکای لاتین شد.» دنیای خیالی ماکوندو مکانی است که در آن رویدادهای شگفتآور، تراژدی محض و مسخرگی افسار گسیخته، بسان واقعیتهای مطلق، کنار هم جای میگیرند و روی با لحنی قاطع و کاملا قانع کننده بازگویشان میکند.برای خرید کتاب در مشهد و سراسر کشور کتاب ” صد سال تنهایی – گابریل گارسیا مارکز ” از بزرگترین کتابفروشی اینترنتی مشهد میتوانید از پایین صفحه اقدام نمایید
حسین –
صد سال تنهایی،این کتاب کمی سخت خوان،در اصل سخت خوان که نه،فقط چون اسامی چندان بومی نیستند نیاز به تمرکز بیشتر داره،
شما قطعا با خواندن این اثر،اگر خوشتان بیاید،دچار جادویی شدن خاطرات خودتان میشوید :))))
امیر عربشاهی –
استبداد و خودکامگی، جنگ و قحطی، ویرانی و تباهی واژه هایی تکراری در طول تاریخ است که هرگز به یک جغرافیای خاص محدود نمانده. چه در خاورمیانه، چه در آفریقا، چه در کشورهای حوزه بالکان، چه در اروپا و آمریکا و چه در آمریکای لاتین. همه جای دنیا در طول تاریخ آدمیان هرگز فارغ از رنج ها و محنت ها نبوده اند.
تاریخ به واسطه هنر و ادبیات در قلمروی زیبایی شناسی و روایتگری حضور و جلوه ای ماندگار می یابد. چه بسیار رمان های جاودانه ای که تصویری دقیق تر از کتاب های تاریخ به دست داده اند. در حقیقت خوانش یک رمان می تواند فراتر از داده های تاریخی منابع مختلف به مخاطبانش آگاهی عرضه کند؛ آگاهی توام با لذت و رنج. رنج و مرارت استقامت در برابر گذر زمان و لذت درک یک تجربه خیال انگیز و وصف ناپذیر.
رمان «صد سال تنهایی» شاهکار بی مانند گابریل گارسیا مارکز، نه تنها رئالیسم جادویی را به کمال رساند و در تاریخ ادبیات جاودانه شد، بلکه با فرم روایت منحصر به فردش تقدیر تاریخی مردمان آمریکای لاتین را در قالب خلق سرزمین خیالی ماکوندو و آدمهای عجیب و غریبش، بازآفرینی کرد.
صد سال تنهایی همچنان که از عنوانش پیداست، پیش گویی و پیش آگاهی از تقدیر مردمان فلک زده ای است که تحت استثمار تاریخی قرار گرفته اند. کلمه «پیش آگاهی» همراه با «تقدیر» کلیدواژه هایی مهم در ارتباط و پیوند با دنیای پیچیده و پر رمز و راز ماکوندو هستند. نخستین نشانه این پیوند دقیقا در جمله آغازین رمان آشکار می شود:
«خیلی سال بعد، جلوی جوخه آتش، سرهنگ آئورلیانو بوئندیا بی اختیار بعدازظهر دوری را به یاد آورد که پدرش او را برد تا یخ را بشناسد.» (ترجمه کاوه میرعباسی)
این جمله که چند بار در رمان تکرار می شود و خود «تکرار» نیز جان مایه و اساس این روایت را می سازد، در حقیقت نقطه آغاز آفرینش و شروع تاریخ است. جایی که خوزه آرکادیو بوئندیا برای گریز از تقدیر شوم مرگ که در ظاهر شدن مداوم شبح پردونثیو آگیلار نمود می یابد، به همراه گروهی از مردم کوچ می کنند و در مکانی دور سرزمین جدید ماکوندو را بنا می کنند. یخ به عنوان یک عنصر ناشناخته و جدید برای نوع بشر بازنموده می شود. و این یادآوری های مکرر سرهنگ آئورلیانو به عبارتی رجعتی مدام به تاریخ است؛ رجعتی به نقطه آغاز آفرینش و تاکیدی بر چرخه تکراری تقدیر و تاریخ.
پیش آگاهی از این تکرارها و تقدیر تاریخی در قالب روشن بینی های اورسولا، فال ورق گرفتن پیلار ترنرا و جملات نویسنده/ راوی در افشای آینده شخصیتها طرح می شود. اما مهمترین شخصیت این رمان در حقیقت «ملکیادس» است. مردی که با کولیان (این آوارگان ازلی و ابدی تاریخ) به سرزمین ماکوندو ورود پیدا کرد و دانش و علم و فناوری را به ماکوندو (نقطه آغازین تاریخ) آورد. مواهبی که تقابل همیشگی آن با جادو و خرافه و باورهای مذهبی، مبنای پیشرفت روایت/ تاریخ در رمان است. تقابلی که رستگاری نهایی را در گرو برتری و تفوق یکی بر دیگری ارزیابی می کند. پاسخ نهایی آن را در فرجام ماکوندو و خاندان بوئندیا، وقتی رازهای طومارهای ملکیادس بالاخره پس از صد سال کشف می شود، می بینیم. پاسخی تلخ که بر حکم ویرانگر تقدیر صحه می گذارد. از خوزه آرکادیو بوئندیا تا سرهنگ آئورلیانو تا آرکادیو سگوندو و در نهایت آئورلیانو بابیلونیا چندین نسل پی در پی، در جستجوی درک رمز و راز پیش گویی های ملکیادس یا کنج عزلت گزیدند و یا سر به شورش و طغیان برآوردند. فرجام همگی شکست و تنهایی است.
تکرار نامها در نسلهای مختلف گویی پذیرش همین تقدیر و تکرار است. چرخه ای بی پایان از اشتباهات و سردرگمی ها. سرهنگ آئورلیانو که مدام در جنگهایش شکست خورد، فرزندانش را از دست داد و در نهایت در تنهایی مرد.
زنان خاندان نیز از تکرار نامها و سرنوشت ها در امان نمانده اند. آمارانتا و اورسولا و رمدیوس همچون آرکادیو و آئورلیانو همگی در تنهایی و محصور در پیله هایی که خواسته یا ناخواسته به دورشان پیچیده شده، به کام مرگ فرو می روند. این جهان خیالی که بر پس زمینه تاریخی و سیاسی روایت، شکل منحصر به فردی از مواجهه خوانندگان با تاریخ را عرضه می کند، سرانجام با فهم حقیقت تاریخ و آن طوفان بنیان برانداز که همه چیز را به تباهی می کشاند، محقق می شود.