توضیحات
جواهر یعنی ثروت، جواهر یعنی زیبایی….اما برای وایولت، جواهر یعنی خدمتگزاری. وایولت که در محلهی مارش به دنیا آمدهو بزرگ شده، قرار است سر از جواهر در بیاورد. او را آموزش دادهاند تا تبدیل به جایگزینی مناسب برای خانوادههای ثروتمند شود و دوشس دریاچه او را در مزایده میخرد. وایولت به زودی میفهمد که پشت نقاب زیبا و درخشان جواهر و در زندگی نجبا و ثروتمندان، چه خشونتها، خیانتها و توطئه هایی در جریان است. وایولت باید حقیقت زشت و ناپسند زندگی تازهاش را بپذیرد… اما نباید از جان خود غافل شود. باید هر چه میتواند انجام دهد که زنده بماند. پیش از اینکه وایولت با سرنوشت خود روبهرو شود، پسری را میبیند که او نیز در استخدام دوشس است. با همین دیدار، عشقی ممنوع میان آنها شکل میگیرد.ارتباط این دونفر عواقبی بیش از آنچه فکرش را میکردهاند، برایشان دارد. وایولت باید تصمیم بگیرد که محافظهکار خواهد بود یا سر به شورش خواهد گذاشت. باید تصمیم بگیرد که آزادیاش را میخواهد قربانی چه کسی کند…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.